هموطن قضاوت کن

۱۱.۲۰.۱۳۹۰

قحطي امروز قحطي انسانيت است

اوايل دهه شصت نوجواني بيش نبودم، اما خوب به خاطردارم آن روزهايي را كه تنها شامپوي موجود، شامپوي خمره ايي زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم بايد از مسجد محل تهيه مي كرديم و اگر شانس يارمان بود و از همان شامپو ها يك عدد صورتي رنگش كه رايحه سيب داشت گيرمان مي آمد حسابي كيف مي كرديم. سس مايونز كالايي لوكس به حساب مي آمد و ويفر شكلاتي يام يام تنها دلخوشي كودكي بود. صف هاي طولاني در نيمه شب سرد زمستان براي 20 ليتر نفت، بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كاميون در محله ها توزيع مي شد، خالي كردن گازوئيل با ترس و لرز در نيمه هاي شب. روغن، برنج و پودر لباسشويي جيره بندي بود، نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را براي تهيه جهيزيه به دردسر مي انداخت و پو شيدن كفش آديداس يك رويا بود. همه اينها بود، بمب هم بود و موشك و شهيد و ... اما كسي از قحطي صحبت نميكرد! يادم هست با تمام فشارها وقتي وانت ارتشي براي جمع آوري كمك هاي مردمي وارد كوچه مي شد بسته هاي مواد غذايي، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازير بود. همسايه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهرباني بود، خب درد هم بود. امروز اما فروشگاه هاي مملو از اجناس لوكس خارجي در هر محله و گوشه كناري به چشم ميخورند و هرچه بخواهيد و نخواهيد در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوي خارجي، لباس و لوازم آرايش تا موبايل و تبلت، داروهاي لاغري تا صندلي هاي ماساژور، نوشابه انرژي زا تا بستني با روكش طلا، رينگ اسپرت تا... و حال با تن هاي فربه، تكيه زده بر صندلي ها نرم اتومبيل هاي گرانقيمت از شنيدن كلمه قحطي به لرزه افتاده به سوي بازارها هجوم مي بريم. مبادا تي شرت بنتون گيرمان نيايد! مبادا زيتون مديترانه ايي ناياب شود! ويسكي گيرمان نيايد چي!؟ اشتهايمان براي مصرف، تجمل، پز دادن و له كردن ديگران سيري ناپذير شده است. ورشكسته شدن انتشارت، بي سوادي دانشجوهامان، بيسوادي استادها، عقب افتادگي در علم و فرهنگ و هنر، تعطيلي مراكز ادبي فرهنگي و هنري و ... برايمان مهم نيست ولي از گران شدن ادكلن مورد علاقه مان سخت نگرانيم! ... مي شود كتابها نوشت... خلاصه اينكه اين روزها لبخند جايش را به پرخاش داده و مهرباني به خشم. هركس تنها به فكر خويش است به فكر تن خويش! قحطي امروز قحطي انسانيت است قحطي همدلي قحطي عشق

پیامبر اسلام: ۹ چیز که یکیش راه رفتن ميان دو زن است باعث فراموشی میگردد!

پيامبر اسلام: اى على نه چيز باعث فراموشى مى‏گردد: خوردن سيب ترش، خوردن خيار، پنير، نيم خورده موش، خواندن سنگ قبر، راه رفتن ميان دو زن، انداختن كنه يا شپش، حجامت كردن در پشت گردن، ادرار در آب راكد.

الآداب الدينية للخزانة المعينية، شيخ طبرسى، مترجم:احمد عابدى، ناشر: زائر، قم‏، چ اول‏:1380.برگ: 359

۱۱.۱۷.۱۳۹۰

عورت پیامبر چشم را کور میکند!

محمد پیش از مرگ به علی وصیت میکند:

\"...چون بمیرم عورت مرا بپوشان که هرکه بعورت من نظر کند کور میشود پس بمنزل خود مراجعت نمود و مرض آنحضرت شدید شد و بعد از سه روز بمسجد آمد عصابه بر سر بسته و بدست راست بر دوش امیر المومنین (ع) و بدست چپ بر دوش فضل بن عباس تکیه فرمود...\"

منتهی الآمال، زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، تالیف حاج شیخ عباس قمی، نوبت چاپ 1371، چاپخانه احمدی، برگ 125، در بخش \"در بیان وصیت نمودن آنحضرت اصحابرا\"

۱۱.۱۵.۱۳۹۰

آموزش دزدی توسط دولت جمهوری اسلامی

پدر یکی از دوستان، تعریق می کرد که یکی از رفقاش مدیرعامل کارخانه دستمال کاغذی «چشمک»‌ه... اواخر سال گذشته نامه نوشتن به دولت که با اجرای هدفمندی یارانه ها و دستور برای ثبات قیمت‌ها تنها یک راه داریم...اونم «تعطیلی»ه..نامه پاسخی نداشته، تا اینکه اوایل امسال یک هیات سه نفره از «تعزیرات» می‌رن برای بازدید از کارخانه، وقتی مدیرعامل دوباره گلایه می‌کنه، مامورا بهش می‌گن: «قیمتها «نباید» تغییری بکنه، به‌جای افزایش قیمت از هر تعداد جعبه دستمال کاغذی 50 تا 100 برگ کم کنین و در همان جعبه‌های سابق به همان قیمت بفروشید»، به گفته پدر دوستم، مامورا خیلی جدی گفتن «مهم ثبات قیمتهاست و این راهکاری‌ه که برای خیلی از صنایع از امسال پیش‌بینی شده».
دقت دارید که در دولت جدید واژه «دزدی» به «راهکار» تغییر پیدا کرده!!!!!
حالا انگار، الان یک ماهی است که جعبه‌های دستمال کاغذی 200 برگی، با 150 برگ دستمال به همان قیمت سابق (200برگ) فروخته می‌شه

برائت از تجاوز جنسی‌ مردی که شیطان او را گول زده بود!

گول خوردن متهم از "شیطان" محرز است و چون امکان دستگیری"شیطان" وجود ندارد مگر در روز قیامت (!) دستگیری و محاکمه ی شیطان که متهم اصلی ست به روز قیامت موکول میگردد

نتيجه حكومت دين بر انسانها

تصویری از دختری که به جرم همراه داشتن و مصرف یک قوطی آبجو اینچنین بی رحمانه شلاق خورده است

آدم نميدونه با همچين خبرهايي چيكار كنه ولي چيزي كه مسلمه اين دختر توي عكس شلاق خورده حالا به هر جرم خلاف شرعي كه بوده و اين نتيجه حكومت دين بر انسانهاست

۱۱.۱۲.۱۳۹۰

می گویند: "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای به " البرت اینشتین " نوشت که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو... چه محشری می شوند! آقای "اینشتین"در جواب نوشت:ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود !



روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!

روزي نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:«شما براي چي مي نويسيد استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان»نویسنده جوان برآشفت که:«متاسفم!برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!»وبرنارد شاو گفت:«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!»




یه روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت.یه تاکسی می گیره،وقتی به محل می رسن،به راننده میگه اینجا منتظر باش تا من برگردم.راننده میگه نمیشه ،چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم.چرچیل از این حرف خوشش میاد وبه راننده ۱۰ دلارمیده .راننده میگه: گور بابای چرچیل ،هر وقت خواستی برگرد!

نانسی آستور- (اولین زنی که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیای کبیر راه یافته و این موفقیت را در پی پاسخگویی و جسارتهایش بدست آورده بود) - روزی از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل (نخست وزیر پرآوازه وقت انگلستان) رو کرد و گفت :من اگر همسر شما بودم توی قهوتان زهر می کردم .

چرچیل ( با خونسردی تمام ونگاهی تحقیرآمیز) : من هم اگر شوهر شما بودم می خوردمش.

میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده… که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه… بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه… چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه ولی من این کار رو می کنم